لعنتی های بی آبرو

مدت ها بود که آنقدر درگیر کارهای مختلف بودم بطوری که حتی فرصت دیدن فیلم را نداشتم اما دیروز فیلمی بدستم رسید که نتوانستم دیدن آن را هم یک روز به عقب بیندازم . در مورد فیلم لعنتی های بی آبرو بسیار شنیده بودم اما هر چه دنبالش می گشتم کیفیت خوبی از آن به دستم نمی رسید با پیدا کردن نسخه خوب این فیلم به محض اینکه به خانه رسیدم فیلم را مشاهده کردم .


فیلمی جالب ولی پر از صحنه های خشنونت بار . 
 ( حتما این فیلم را ببینید )  
 

  فیلم لعنتی های بی آبرو ( حروم زاده های بی آبرو ) Inglourious Basterds

Inglourious Basterds

عنوان فارسی: لعنتی های بی آبرو

محصول سال: 2009

کارگردان: کوئنتین تارانتینو   

ژانر: جنگی ، جنایی ، اکشن

با هنرمندی:

براد پیت

دایان کروگر

الی راث

عنوان “لعنتی های بی آبرو” از فیلمی به نام Inglorious Bastards به کارگردانی Enzo  Castellari  ایتالیایی در سال ۱۹۸۷ برگرفته شده است. مدت زمان فیلم ۱۴۹ دقیقه است و با بودجه ایی ۷۰ میلیون دلاری ساخته شده.

 

تارانتینو در «لعنتی‌های بی‌آبرو» می‌کوشد تا نگاه عصیانگر و سبک قاعده گریز خود را در فیلمی جنگی حفظ کند؛ نتیجه فیلمی ا‌ست متفاوت از همه آثاری که تاکنون درباره جنگ جهانی دوم ساخته شده است. پیداست که برای فیلمسازی چون تارانتینو، وفاداری به واقعیت تا چه اندازه بی‌اهمیت بوده و در عوض میدان دادن به سلایق شخصی تا چه اندازه مهم! چنان که خودش هم «لعنتی‌های بی‌آبرو» را یک وسترن اسپاگتی خوانده که ماجراهایش در زمان جنگ جهانی دوم رخ می‌دهد


خشونت تکان‌دهنده آثار تارانتینو در اینجا هم قابل مشاهده است؛ به خصوص اینکه این بار با یک گروه خشن سروکار داریم که ابایی از هیچ کاری ندارند از جمله اینکه با چوب بیس‌بال جهنم را بر سر یک افسر نازی نازل می‌کنند.



در «لعنتی‌های بی‌آبرو» هم شاهد 2 حکایت هستیم؛   حکایت ستوان لئوتنت آلدورین (بردپیت) و گروه سرباز‌های لعنتی‌اش و حکایت شوسانا دریفوس (ملانی لورانت) زن سینماداری که می‌خواهد انتقام بستگانش را بگیرد. ستوان آلدورین می‌خواهد یک گروه سرباز تشکیل دهد که آمادگی انجام ماموریتی غیرممکن را داشته باشند؛ سربازانی که در کمال شقاوت عمل کنند و ابایی از جان فشانی نداشته باشند. این در حالی است که در فرانسه تحت اشغال آلمان، شوسانا  دریفوس که شاهد قتل خانواده‌اش توسط افسری نازل است، به پاریس می‌گریزد و هویتی جعلی اختیار می‌کند. شوسانا سینمایی را اداره می‌کند اما حس انتقام همه وجودش را به تسخیردرآورده



فیلم تصویر وفادارانه و اسنادی از دوران خود نمی‌دهد، دست‌کم به نظر می‌رسد که چنین مسئله‌ای دغدغه‌ی اصلی تارانتینو نبوده است. رگه‌هایی از واقعیت را می‌توان در «لعنتی‌های بی‌آبرو» مشاهده کرد اما همه‌ی سکانس‌ها گویی با اغراق‌های تارانتینویی رنگ‌آمیزی شده‌اند. تعدد شخصیت‌ها و زیرداستان‌ها از سویی به تنوع فضای فیلم یاری رسانده ولی به اعتقاد برخی، این مسئله به آشفتگی اثر دامن زده است.


در میان انبوه اظهارنظرها درباره‌ی «لعنتی‌های بی‌آبرو»

آن تامسن منتقد گفته است : «‌‌لعنتی‌ها...  سرگرم‌کننده، جذاب و دلنشین است اما اجازه‌ی همذات‌پنداری با کاراکترهایش را نمی‌دهد. تارانتینو مجبورتان می‌کند مدام از دور آنها را نظاره کنید و به همین دلیل فیلم نمی‌تواند تماشاگر را از نظر احساسی با خود درگیر کند.

او اندیشه‌ای جز گرفتن انتقام از کسانی که خانواده‌اش را به قتل رسانده‌اند ندارد. دست تقدیر باعث می‌شود که ستوان آلدورین  و جوخه‌اش سر از سینمای شوسانا  در بیاورند....
آلدورین با بازی متفاوت بردپیت و با آن لهجه غلیظ تگزاسی و با شتاب حرف زدنش، پرسونای آشنای آثار تارانتینو را تداعی می‌کند. مردی خشن که همواره حسی از طنز را در کلماتی که ادا می‌کند به همراه دارد. کسی که خیلی وقت‌ها با حرف‌های عجیبش می‌خواهد طرف مقابل را مجاب کند. شوسانا هم امتداد بخش حضور شیر زنان در آثار تارانتینوست؛ علاقه‌ای که مشخصا از «بیل رابکش» نمایان شد و نسخه‌‌های مختلفی از آن را در آثار بعدی تارانتینو به‌بار نشست. کریستوفر والتز در نقش سرهنگ نازی درخشان است و بار دیگر تخصص کارگردان را در باورپذیرکردن شخصیت‌های منفی نشان می‌دهد 
تارانتینو در آخرین اثرش، باز یکی از علایق دیرینه خود در داستان‌گویی را لحاظ کرده است؛ اینکه داستان‌هایی به ظاهر بی‌ربط را کنار یکدیگر تعریف کند و بعد آنها را به یکدیگر پیوند بزند. قاعده تارانتینویی می‌گوید این پیوند الزاما قرار نیست خیلی منطقی  و حساب شده باشد