با تو بودن ، بی تو بودن
با تو بودن هم عذابی بود بی تو بودن هم عذابی بود با تو بودن : ای که در چشم تو دیدم ، آسمان آبی فردای رُوشن با تو بودن ، آبشار گیسوانت را شعر شفاف نگاهت را مخمل سرخ لبانت را خُوب دیدن ، سیر دیدن با تو بودن هم عذابی بود بی تو بودن : ای شبم ، تاریکیَم ای دُروغ نازنین هستیم بی تو بودن ، چون غروب خسته پاییز سوت بودن ، کور بودن با همه بیگانه بودن آشنای درد بودن بی تو بودن هم عذابی بود با تو بودن ، بی تو بُودن بی تو بُودن ، با تو بُودن سرگذشت روزهای رفته ام قصه ما هم عذابی بود با تو بُودن هم عذابی بود بی تو بودن هم عذابی بود
حسین سرفراز |