مرلین مونرو ستاره دلفریب تاریخ سینما

 مرلین مونرو   

 

 برای خواندن بیوگرافی مرلین مونرو گزینه ادامه مطالب را کلیک کنید .

 

تولد : اول ژوئن 1926 ، لس آنجلس کالیفرنیا

مرگ : 5 اوت 1962 ، لس آنجلس کالیفرنیا ، افراط در مصرف داروهای مسکن

قد : 1 متر و 66

همسران :

جیمز داگرتی نظامی ( 1946-1942 جدا شدند )

جو دی ماجیو ، ستاره ی بیسبال ( 1954 ، نه ماه بعد جدا شدند )

آرتور میلر نمایشنامه نویس ( 61-1956 جدا شدند )  

 

 

 

  

 

 

  

 favorites

رنگ مورد علاقه :رنگ قهوه ای روشن مایل به زرد و خاکستری ،  سیاه ، سفید ، قرمز

هنرپیشگان مرد مورد علاقه : کلارک گیبل ، چارلی چاپلین ، چارلزلاوتون ، کری گرانت ، جان باریمور ، تایرون پاور ، ریچارد ویدمارک

هنرپیشگان زن مورد علاقه : گرتا گاربو ، جین هارلو ، جنیجر راجرز ، الیویا دوهاویلند ، ماری درسلر

خواننده زن مورد علاقه : اِلا فیتزجرالد

خواننده مرد مورد علاقه : فرانک سیناترا

نمایشنامه نویس مورد علاقه : آرتور میلر و تنسی ویلیامز

شاعر مورد علاقه : جان کیتز ، والت ویتمن

بهترین خاطره مورد علاقه : رفتن به کشور کره

عطر مورد علاقه : شانل شماره 5  

 

برای وارد شدن به سایت مرلین مونرو لینک زیر را کلیک کنید .  

Monroe

 

 

 

 

  

 

 

برای وارد شدن به گالری عکس مرلین مونرو لینک زیر را کلیک کنید .  

Marilyn Monroe

 

 

 

 

 

 

  

  

 

 

برای  خواندن بیوگرافی کامل مرلین مونرو بر روی ادامه مطالب کلیک کنید .  

 ***استفاده از مطالب وبلاگ تنها با ذکر نام وبلاگ و منبع مجاز می باشد ***

 

 

 بیوگرافی

نورما جین بیکر در خود پایتخت سینما چشم به جهان گشود . جهانی خصمانه ، بی ترحم ، و سرشار از نگاه های جستجوگر ثروتمندان و نفوذ فروشانی که از زیبارویان روی آورده به هالیوود جز بهره گیری برده وار نمی خواستند .

نورما جین کوچک در خانه ای که هرگز چهره و نام و نشانی از پدر قانونی او به خود ندیده بود ، از مادری روان پریش و نامتعادل زاده شد .

روز تولدش 1 ژوئن 1926 بود و محل تولدش لوس آنجلس ، در ایالت کالیفرنیا .

دوران کودکی او بنا به گفته خودش در بدترین و دل آزارترین شرایط ممکن برای طفلی در سن و سال او گذشت .

مادرش توانای جسمی ، روحی و مالی نگهداری از طفل ناخوانده خود را نداشت و او را بعد از چند بار اعزام به مدارس شبانه روزی اطفال فقیر سرانجام به یکی از پرورشگاه های ایالتی سپرد . وی دوران کودکی سختی را گذراند و به خاطر عدم استواری در دوران کودکی و همینطور این تصور که شخصیت محبوبی نیست ، مسائل احساسی زیادی را در بزرگسالی تحمل کرد .

او پیشنهاد یکی از دوستان مادرش را برای نگهداری از او در یازده سالگی با اشتیاق پذیرفت و از همان خانه دوست مادر بود که به دبیرستان رفت . با سوء استفاده دیگران از شکوفایی روز افزون خویش آشنا شد و در تن دادن به سرنوشتی که انگار دیگران در راندن او به سوی آن با یکدیگر هم دست شده بودند به نوعی تسلیم و رضای عجیب رسید .

نورماجین بیکر بعد از رها کردن نیمه کاره دبیرستان در سن 17 سالگی با جیم دافرتی پسر همسایه 21 ساله ازدواج کرد .

این ازدواج طولی نکشید چون شوهرش به دلیل ادامه جنگ آمریکا با ژاپن مجبور شد در کشتی کار کند و نورماجین هم در غیاب شوهرش در یک کارخانه مشغول به کار شد . همان زمان بود که روزنامه های آمریکا برای تشویق زن هایی که در نبود مردان خود جای خالی آن ها را در کارخانه ها گرفته بودند ، شروع به تهیه عکس و گزارش کردند . عکاسی که به کارخانه محل کار مرلین در لس آنجلس رفته بود ، متوجه زیبایی خیره کننده او شد و عکس اش را به یک مجله پرتیراژ داد و منشر شد . انتشار این عکس سرنوشت او را تغییر داد و مدیران و بنگاه های تبلیغاتی سراغ او رفتند تا در عکس های تبلیغ کالا مدل آنها شود .

در سال 1945 ، سالی که جنگ تمام شد ، شوهر مرلین به خانه برگشت ولی با مرلین تازه ای روبرو شد و همان زمان بود که به آسانی از مرلین جدا شد 

شهرت او به عنوان مدل موجب شد هم زمان با طلاق از همسرش به کار در نشریات ویژه مد راه یابد .

در این زمان نرماجین که کارمند یکی از آژانس های معروف تامین عکس های مد و مدل نشریات پرتیراژ است با چاپ عکس های روی جلد مجلات مورد توجه بعضی از تهیه کنندگان و فیلم سازانی که در جستجوی چهره های تازه ای برای جایگزینی ستاره ها و چهره های مشهور پیش از جنگ هستند قرار می گیرد .

مهم ترین تهیه کننده ای که متوجه حضور نورماجین می شود یکی از مشهورترین ثروتمندان تاریخ سینما و تنها میلیاردی  است که برای چنگ انداختن بر دنیای سینما و استقرار در پایتخت آن اقدام به خریداری استودیو ها و کمپانی های آماده فروش کرده و در حال گسترش دامنه نفوذ خویش است . این میلیاردر افسانه ای و مالکی بزرگترین شرکت هواپیمایی نوبنیاد آمریکای شمالی ، هوارد هیوز است .

نورماجین که نام خود را به مرلین مونرو تغییر داده و مرلین مونرو شده است زمانی دعوت هیوز را برای تست بازیگری دریافت می کند که از عهده یک تست سینمایی در کمپانی شخصی « داریل اف زانوک » برآمده است و پس از امضای قراردادی با فوکس به دستور رییس مشهور استودیو و زیر نظر کارپردازش به آموزش رقص ، بازیگری ، سخن گفتن و آواز خواندن مشغول شده است . هزینه تمام درس ها را فوکس پرداخت می کرد . اما هنوز هیچ یک از مدیران کمپانی او را برای حضور در آثار سینمای کمپانی مناسب نمی دانند . نقش های کوچکی که او در آثار کم هزینه کمپانی ایفا می کند گاه یکسره از فیلم قیچی شده و به دور انداخته می شده است . نخستین فیلمی که چهره او را بر پرده سینما به نمایش گذارد « دوشیزه بد سفر » است که در سال 1946 به نمایش در آمده است .

در سال 1950 یعنی 4 سال دویدن در پی کار ، برای مرلین سالی پرکار محسوب شده و خصوصا با حضور در مشهورترین و یکی از برجسته ترین آثار جنایی تاریخ سینما به جمع بازیگران جدی سینما می پیوندد و با شرکت در شاهکار جان هیوستن راه خود را به سوی اوج باز می کند . اما حضور او در بهترین فیلم سال 1950 « همه چیز درباره ایو » به کارگردانی جوزف ال منکه ویچ که در این دو فیلم وی بیشتر از  حیث فیزیکی مطرح گردید تا ایفای نقش واقعی .

در سال 1953 در فیلم«  آقایان موطلایی ها را ترجیح می دهند»  به کارگردانی هوارد هاوکس بازی کرد . هاکس که با وجود نادرستی های اخلاقی در کار خود ، سرفرازترین استادان سینماست و از بزرگترین کارشناسان گیشه و جذب مردم در دوران سینمای کلاسیک . هم اوست که سال 1953 را به سال مرلین مونرو جوان و  جذاب تبدیل می کند و در این اثر کمدی موزیکال خود ، او را در جوار جین راسل به یک بازی تبلیغاتی وسیع کشاند .

نمایش فیلم نه تنها پاسخ تبلیغات وسیع هاکز را در گیشه می دهد جای پای مونرو را در عرصه سینما محکم می کند .

بعد از این فیلم در سال 1953 فیلم چگونه می توان با یک میلیونر ازدواج کرد را برای فوکس قرن بیستم بازی کرد و سود فوق العاده ای عاید آن نمود .

وی اینک به بزرگترین منبع درآمد کمپانی فوکس قرن بیستم ، سمبل و ICON جاذبه زنانه و الهه سینمایی تبدیل شده است .

در سال 1954 بود که مونرو در فیلم رودخانه بدون بازگشت بازی کرد این فیلم که زمانی به عدم استفاده از شایستگی های مونرو متهم شده بود ( شاید از آن جهت که به کلی فاقد صحنه های سکسی است ) امروزه به عنوان نمایشی آرام و با وقار از زیبایی استثنایی مرلین مونرو که جذابیت خود را در پس زمینه ای از استحکام خانواده و گرد آمدن یک مرد ( رابرت میچم ) و یک پسربچه و یک زن ( مرلین مونرو ) که نیازهای غیر قابل چشم پوشی را در نوع خاصی از وسترن نشان می دهد پذیرفته اند .

در همین سال ( 1954 ) با جو دی ماجیو بازیکن افسانه ای بیسبال ازدواج کرد که او را چندین مرحله جلوتر برد . اما این ازدواج کمتر از نه ماه دوام می آورد .

مرلین مونرو که هنوز آرزوی بازیگری را از خود دور نکرده است به نیویورک نقل مکان کرد و به شکل مستقل شروع به تهیه فیلم کرد .

وی که اینک مشهورترین ستاره سینمای جهان است بار دیگر از سال 1955 به کلاس های اکتورز استودیو می رود و با لی استراسبرگ و استلا آدلر تمرین می کند و با حضور در محافل روشنفکرانه با آرتور میلر پرشورترین نمایشنامه نویس نیویورک آشنا می شود و مجذوب دیدگاه های وی و پتانسیل بالای هنری او می شود .

طولی نکشید که پیشنهاد « آرتور میلر » نمایشنامه نویس معروف را پذیرفت و بخش مربوط به کمپانی اش را به همسرش سپرد . ( 1956 )

طی سال های 1955 ، 1956 ، 1959 او به ترتیب سه فیلم کاملا موفق خارش هفت ساله ، ایستگاه اتوبوس ، و بعضی ها داغش را دوست دارند را بازی کرد . این پنج سال را می توان سال های خردشدگی و فشار بیش از حد نظام ستاره سازی و اصطکاک با شرکت فوکس قرن بیستم برای مونرو دانست .

 هر بار که فیلمی ساخته می شد مرلین مونرو به بی رحمی سینمای هالیوود بیش تر پی می برد و فشار آن را که از نوع کمال گرایی منتج می شد بهتر حس می کرد .

مرلین در سال های بعد ، تا آخر عمر کوتاهش از میان صدها پیشنهاد سالیانه فقط بازی در یک فیلم را می پذیرد .

اما دریغ که ازدواج بدفرجام او با آرتور میلر ، شدت گرفتن بی اعتمادی او به توان بازیگری خود و عشق پایان ناپذیرش به بازیگری و هنر دو ، سه سال ، آخر کارکردن با او را برای هر کارگردانی بسیار دشوار کرده بود .

مرلین پس از ارائه برترین ، جذاب ترین و خیره کننده ترین جلوه های انرژی و توان بالقوه و کشف نشده خود و کلارک گیبل و فیلم ماقبل آخر مونتگمری کلیفت به کارگردانی جان هیوستن ( ناجورها ) در سال 1961 ، در سال 1962 در اوج شهرت و محبوبیت چندان از حضور در پلاتوی فیلمبرداری آخرین اثرش « چیزی برای بخشیدن » (  Somethin s Got to Give  )خودداری کرده و هر بار نیز در جریان برداشتی که با اصرار او بارها و بارها به تکرار کشیده شده بود به سبب بیماری و حساسیت ذهنی صحنه را ترک کرده و سرانجام کمپانی فوکس قرن بیستم به سبب تحمل زیان بسیار و غیبت های روز افزون ، ستاره بزرگش را از فیلم برکنار کرده و یکسره از ساختن آن فیلم چشم پوشید .

مرلین که از اواخر دهه پنجاه و بروز دشواری های ذهنی و لحظات فزاینده روان پریشی در وحشت تبدیل شدن به بیمار مغزی ( چون مادرش ) فرو رفته بود به گونه ای روز افزون و روان گردان متکی شده بود ، سرانجام نزدیک به یک ماه بعد از اخراج از فیلم « چیزی برای بخشیدن » و کمی فراتر از یک سال از جدایی از آرتور میلر در 5 اگوست 1962 در خانه خود در برنت وود در حالی یافته شد که تخمین زده می شد که حدود شش تا هشت ساعت از مرگ او می گذشته است .

پزشکان مرگ او را در اثر مصرف بیش از حد نوعی داروی مخدر اعلام کردند . اما هیچ کس با وجود پریشانی های آشکار دو سال آخرش قصه خودکشی او را باور نکرد . تقریبا تمام دوستان و آشنایان اعلام کردند مرلین در فضای روحی و روانی خودکشی قرار نداشته است . شایعه ها از همه جا برخاست ،و احتمالا کسانی که از رابطه رمانتیک او با رئیس جمهور آمریکا جان اف کندی ( و برادرش رابرت کندی دادستان کل ایالت آمریکا ) احساس خطر می کردند و با نگرش به از پرده بیرون افتادن راز این رابطه ها چاره ای جز از میان برداشتن او نیافته اند .

مرگ ناگهانی و تراژیک مرلین مونرو در هر حال آخرین سنگ بنای کاخ فناناپذیر شهرت و محبوبیت فزاینده او بود و آثارش در نمایش های سینمایی محدود یا فروش ویدئویی نامحدود هنوز هم از پرطرفدارترین فیلم های کلاسیک جهان بشمار می رود.

جالب است بدانید

 * لباس مونرو در جشن پرزیدنت کندی ، در حراج سال 1999  کمپانی کریستیز یک میلیون دلار فروش رفت .

* در سال 1962 مرلین اجرای به یاد ماندنی « تولدت مبارک » برای رئیس جمهور کندی را در باغ جیمز مدیسون خواند . در این زمان وی در حال ساخت آخرین فیلمش » چیزی برای بخشیدن » (  Somethin s Got to Give  ) بود .

*  در سال 1954 مونرو خود زندگی نامه خود را نوشت و دو سال پس از مرگ بهت انگیز مرلین مونرو شوهرش آرتور میلر زندگی نامه او را نوشت .

* اگرچه مونرو به عنوان یک بلوند خنگ معروف شده ، ولی عاشق دنیای روشنفکری بود . او به شدت اهل مطالعه بود .

* موقع مرگ در سال 1962 و در سن 36 سالگی ، ماتیکش شش میلیون و ششصد هزار دلار می ارزید . به وصیت او 75 درصد از املاک وی ( به ارزش 1 میلیون و ششصد هزار ریال ) به لی استراسبرگ مربی بازیگری او رسید و 25 درصد هم به دکتر ماریان کریس که روانکاوش بود . مقرری سالانه 5000 دلاری به مادرش گلادیز بیکر الی رسید . وقتی دکتر کریس درگذشت 25 درصد سهم اش را به یک موسسه روانپزشکی کودکان به نام مرکز آنا فروید سپرد و از زمان مرگ استراسبرگ در 1982 هم 75 درصد سهم او توسط بیوه اش آنا و وکیلش ایروینگ سیدمان اداره می شود .

* لی استراسبرگ بازیگر و کارگردان صحنه در مورد مرلین می گوید :

« او مثل یک افسانه بود . در تمام روزهای بازیگری اش موفق شد اسطوره ای از زنی را بسازد که از فقر آمده و با پس زمینه ای از فقر و بی کسی موفق شد به عنوان سمبل زنانگی ، جاودانه بماند .»

 * موقع تولد مو مشکی بود.

* موقع مرگ ، گوشی تلفن دست اش بود . * اغلب اوقات با کتاب زندگی نامه آبراهام لینکلن رویت می شد .

* اولین باری که می خواست به عنوان مرلین مونرو ( Marilyn Monroe ) امضا کند نمی دانست که  I  را کجای کلمه مرلین بگذارد .

* عینک می زد .

* نام او در فهرست صد ستاره سینما مجله امپایر در سال 1955 به عنوان یکی از محبوبت ترین ها ذکر شده و مجله Play Boy از او به عنوان نخستین ستاره در قرن بیستم یاد می کند . در مجله تایم 2005 از او به عنوان یکی از صد شخصیت برتر قرن اسم برده شده است .

* التون جان ستاره بریتانیایی موسیقی پاپ ، راک ترانه ای به نام « شمعی در باد Candle in the Wind » را در ستایش او تصنیف کرد .

در 1997 این آهنگ را به یاد شاهزاده دیانا که مثل مرلین گرفتار یک مرگ نابهنگام شده بود با یک شعر جدید بازنوازی کرد .

*** این ترانه را با ترجمه فارسی آن را می توانید در این وبلاگ مشاهده کنید  

خودش گفته

* عاشق ظاهر طبیعی عکس ها هستم ... این نشان دهنده زندگی شخصی آنهاست . دوست دارم ببینم که چیزی در درونشان اتفاق می افتد .

* بیشتر از هر چیز دلم میخواهد یک ستاره بزرگ باشم این چیز گرانبهایی است .

* پول ارضایم نمی کند فقط می خواهم عجیب و غریب باشم .

* وقتی یک دختر بچه بودم هیچ کس به من نگفت خوشکلم به همه دختر بچه ها باید گفت خوشگل اند حتا اگر این طور نباشد .

* سگ ها هیچ وقت گازم نگرفته اند این کار فقط از آدم ها برمی آید . ( نام سگ وی Moff بوده است )

* می خواهم پیر شوم بی آن که پوست صورتم را بکشم ... می خواهم این شجاعت را داشته باشم که به چهره ای که ساخته ام وفادار باشم .

* می خواهم یک هنرمند باشم ... نه یک چهره اروتیک . نمی خواهم به عنوان یک تحریک کننده سلولوئیدی به مردم فروخته شوم .

* می دانم که متعلق به مردم و جهانیان هستم ، نه به این خاطر که با استعداد یا خوشکلم بلکه به این خاطر که هیچ وقت متعلق به چیز یا کسی دیگری نبوده ام .  

 

برگرفته از :

ماهنامه فیلم ویدئو شماره 17

کتاب داستان من مرلین مونرو ترجمه مهداد ایرانی طلب